۱- در اواخر سال ۱۳۹۰ بود که با پیر ِچلهنشین دیدار من اتفاق افتاد و آنروز نخستینبار بود که با استاد محمد عمر فرزاد آشنا شدم. او با عطر حرفش، حسِ دیگری بر آشناییمان ریخت.
هوای چشمهایش، حکایت از اضلاعِ اندیشۀ زردشت و گفتار نیک و پندارِ نیکش میکرد.
وقتی حرف روی قالبهای قشنگ و پُرظرفیتِ رباعی … ادامه خواندن یادی از آن پیـرِ چلهنشین
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.